اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۷

کارهای عقب افتاده

نمی دونم چه بکنم! شما چی فکر می کنید؟

نمی دونم تنبلی یا تبِ روزمرگی یا چیز دیگه است که کوه کارهای عقب افتاده، هی
بالاتر میره و من اون پایین بقدری کوچک می شم که از عظمت این کوهی که با
دستهای خودم ساختمش، نمی تونم سرم و بالا بگیرم و یادآوری انجام نشدن اونها
استرس زا و دل آشوبه. نمونش اینه که تقریبا شش ماهی هست که می خوام برم
کلاس آواز و هی پشت گوش میندازم و به این نمی اندیشم که قدم اول فقط سخته.
مایه شرمِه که موعد انجام بعضی کارها هرچند کوچک از پنج سال هم تجاوز می کنه.
درسته که همیشه در عجله ام اما هرگز به آنچه می خوام نمی رسم و همیشه این
حسُ دارم که اهدافم ازم گزیران هستند. هر چند وقت یکبار یک لیست از کارهای
عقب افتاده و یه لیست از کارهایی که دوست دارم انجام بدم، تهیه می کنم و بعد
پروسهِ اولویت بندی و شروع می کنم به انجام دادن اونها، و حس رضایت خوشحالم
میکنه اما نرسیده به پایان لیست جا می زنم و دوباره دچار روزمرگی و در نهایت
فراموشیِ گاه گاه می شم و استرس ها سراغم میاد و دوباره حس می کنم کوچک تر
شدم و کوه کارها بزرگتر و ترسناک تر و ادامه راه ناامیدانه تر.......
نمی دونم برای خلاصی از این استرس ها و همگام شدن با زمان حال، راه درست تر
چیه و چطور باید قدم هامُ آروم آروم بردارم که نه خسته شم و نه جا بمونم؟

پ ن: لطفا از راهنماییهاتون بی نصیبم نذارید!

هیچ نظری موجود نیست:

 
Clicky Web Analytics