تیر ۲۰، ۱۳۸۷

گفته بودم

بابا این آدم همون آدمِ که تو بی رنگ دیده بودیش، به گمانت میشد
رو حرفهاش حساب کرد حق داری آخه همه رو مثل خودت میدونی و می بینی
گفته بودم مینای عزیز، به این گل که بظاهر کمی زیباست، اینقدر آب و نور نده...
تا به این اندازه مراقبت نکن، من مطمئن بودم که ریشَش خشک خشکِ...
فقط نمایی از گلبرگهاش نرم و رنگیه... اونم برای این که تورو اهلی کنه
چون میدونه که تو به قصه شازده کوچولو معتقدی اما خودش حتی یکبار هم نشنیده، یعنی گوشش بدهکار نبوده
و تنها ایراد کار این بوده که تو به اندازه تمام خوش زبونی اون، ساده لوح بودی
و حرفهاش تو دلت ته نشین شده و به این راحتی بالا نمی یاد چه برسه به بیرون اومدنش.

هیچ نظری موجود نیست:

 
Clicky Web Analytics